عجب دیوانه ای ای دل چنین آشفته آشفتهچرا بیچاره ای دل چنین آزرده آزرده؟به اندک نای نی،دل می شوی مجنونچرا گشتی چنین پر خون دلا آهسته آهستهنسیمی می وزد گاهی نه از نزدیک از آن دورچنان گردی جوان گویا نه آنی خسته ی خستهبه هر سازی شوی پر خون چرا چون وصل پنداری ؟چرا گشتی چنین ساده نیاید رسته ی رستهدل و عشق و جگرسوزی شده قسمت تو را جانانباید گفتگو ها کرد از این ویرانه ی بستهتو ای سائل شباهنگام به راز دل چه ها کردیکه این حاجت بجای آید ولی
گفته'>ناگفته ناگفته سرما...
ما را در سایت سرما دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : saael بازدید : 11 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 14:37